باسلام

بلاگ گروهی توسعه‌دهندگان بازار اجتماعی سلام

باسلام

بلاگ گروهی توسعه‌دهندگان بازار اجتماعی سلام

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صیدآباد» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

صیدآباد روزی به صیدش آباد بوده و شایدم بعدها به شالِ بی بی قمرش

به اِهن و تُلپ داشتن نیست. باید دُر داشته باشی
چه صیدآبادها که دُرها دارند اما بی صداها.

ما رفته بودیم که شاید صیدی داشته باشیم ولی خودمان صید شدیم

....................................................................................................................................................

12 مرداد سه شنبه صبح ساعت 9:30 برای رفتن به روستا از قم قرار داشتیم. همه جمع شدن و راه افتادیم. از جاده کوه سفید راهمون رو شروع کردیم. جاده باریک و بی سر و صدا از کنار چند تا قلعه و کاروان سرای بارون خورده رد می شد. جلوتر سنگ های سفید کنار جاده حکایت از معدن و دل پر کویر داشت. می گفتند راه ابریشم از این جاها رد می شده. نفس های کولر ماشین به شماره افتاده بود. بعد از 40 دقیقه رفتن زیر داغی خورشید، تابلوی آبی آفتاب خورده ای ما رو به روستای صیدآباد هدایت می کرد.

آبادی صیدآباد به صیدش بوده.
وارد روستا که شدیم سنگ چین های خونه، کوتاه تر از این بود که گردن و کله شترِ بی بی معلوم نشود. کسی روستا نبود و کل خانوار روستا بعید بود بیشتر از 20 خانوار می شد. بی بی انگار متوجه آمدن ما شده بود. پیش ترها دوستان دیگه آمده بودند. این دفعه سومین بار بود. دفعه های اول اصلا محصولی به اسم شال پشم شتر گم شده بود و بی بی به اصرار بچه ها از زیر لحاف های گوشه اتاق پیداش کرده بود. انگار امیدی وسط این بیابان برای بی بی ایجاد شده بود. دفعه بعد رفته بود و پشم شترها رو جمع کرده و این دفعه که ما رفتیم 3تا شال بافته بود!

DSC_7734

پشم ها رو جمع میکرد و می شت و خشک می کرد و بعد با چوب خوب میزدشون تا از هم باز بشن. از اینجا به بعدش هنر دست بی بی قمر بود که با چوب نخ ریسی دست سازش پشم رو نخش می کرد و بعدش هم می بافتش تا می شد شال بی بی قمر. میگفت کل پشم های شتری که داره تا آخر شهریور رو بیشتر جواب نمیده و نهایتا 10 تا شال دیگه میتونه ببافه.

photo_2016-08-08_16-19-45

کسی توی روستا به غیر از بی بی شال درست نمی کرد و پشم ها رو جمع کرده و نکرده می داند به دلال. بعد از اومدن سومین بار ما دو سه تا از بقیه خانم های روستا آمدند و گفتند که ما هم فرش و گلیم درست می کنیم و چه هنرها که داریم. انگار هر دفعه، بار ما بیشتر میشده و امیدواری صیدآباد هم بیشتر.

شاید یه روزی برند بی بی قمر معروف ترین برند شال پشم شتر بشه.   

امیدواری بی بی به ماست و شایدم صیدآبادها.

او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم



در آخر به یک سری ملاحظات رسیدیم

-کار توی روستا ملاحظاتی داره و هر بار پیش یک نفر رفتن ممکنه سختی هایی رو در ادامه ایجاد کنه. باید شناختمون به روستا رو بیشتر کنیم تا سرعت کارمون بیشتر بشه

-این دفعه بی بی فکر میکرد که ما میخوایم 3 تا شال ازش بخریم. ولی ما نخریدیم تا فروش مصنوعی ایجاد نکرده باشیم. ولی باید زود فروش ایجاد بشه 

-برای بهتر و متنوع شدن محصولات پشم شتر هم باید به ارقا فکر کرد

  • سجاد عساکره