یکشنبهِ اولِ مرداد ساعت 9:30 با یکی از تولید کننده های سالم و با کیفیت قرار داشتیم. با چند دقیقه تاخیر سر قرار حاضر شدیم. بوی کیفیت تا تو کوچه پیچیده بود. صاحب مغازه پشت دخل داشت بسته بندی می کرد و قوطیها رو توی پلاستیک می گذاشت و خلاصه سعی می کرد ثانیه ای بیکار نباشد و طول4 متری مغازه رو بارها و بارها طی می کرد. رفتیم داخل مغازه و سلام کردیم. شروع کردیم به گفتن رسم و راهمون و گفته و نگفته فهمید که ما کالا نمی خوایم و سریع عنان سخن رو از ما گرفت تا بیشتر از این نتازیم.
گفتیم ما باسلامیم.
ما میخوایم کمک کنیم تا محصول شما دست همه برسه و کالای شما همه جا رو پر کنه و...
ما کلی حرف داشتیم ولی صاحب کسب و کار فقط یه جمله داشت و میگفت من نمیخوام کارم از این که هست بیشتر توسعه پیدا کنه و من به همین راضیم.
جملات و حرفاش پر بود از اذیت هایی که شده بود و لابد حوصله اش تمام شده بود.
لابلای حرفای صاحب کیفیت و تقلای ما چند تا مشتری هم اومد و رفت. ما که دیدیم سرش شلوغه و حوصله نداره گفتیم یه قرار دیگه بزاریم. صاحب تولیدی با کیفیت ولی بی توسعه گفت عصر بیاید. ساعت 5.
برای ما هم خوب بود. باید میرفتیم با یه نقشه دیگه و با یه ترکیب دیگه می اومدیم. عصر ساعت 5 رفتیم و صاحب تولیدی خواب بود. با کلی بالا و پایین بیدارش کردیم. گفتیم شاید الان بیدار شده سر حال تر شده باشه و نگو که خوابش هم خراب کردیم.
دیگه کارمون تمام شده بود.
ما هم برگشتیم. دست خالی که نه، دست پر برگشتیم.
برای این سوال باید جوابی پیدا کنیم.
با تولید کننده ای که به کار کوچیک و خوبش راضی شده و دنبال گسترش نیست چه کنیم؟